نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بچه ها...

 

 

+:پسرم بیا پای تخته به چند تا سوال جواب بده....

-:بفرمایید بپرسید خانم معلم....

+:پسرم جانداران به چند گروه تقسیم میشن؟؟؟....

-:چهار گروه خانم معلم....

-:به نظرم اشتباه میکنی ولی حالا بشمار ببینم.....

+:گیاهان...حیوانات....انسان ها....بچه ها...

-:بچه ها مگه انسان نیستن؟؟؟

+:حق با شماست خانم معلم پس میشن سه گروه....

-:خیلی خب دوباره بشمار...

-:گیاهان....حیوانات....بچه ها....

+:پس انسانها چی شدن؟؟؟

-:اونایی که قلباشون پر از عشق و محبت بود تو گروه بچه ها موندن و بقیه هم رفتن به گروه حیوانات خانم معلم


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:17 | |







خدایا یادته...

 

 

خدایا....
یادته.....

دستشو گرفتم و اوردم پیشت و گفتم.....

فقط اینو میخوام....

گفتی....

این کمه....

بهتر از اینو واست کنار گذاشتم....

پاهامو کوبیدم زمین و گفتم....

نه همینو میخوام....

بعد گفتی نمیشه....

یادته یه مکثی کردی و با یه آهی از ته قلبت خیلی آروم گفتی...

آخه قول اینو به یکی دیگه دادم....


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:10 | |







هیسسسس

 

 

دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم ....

نمیشنوم بلند تر....

امروز که به آرامی گفتی....

دیگر دوستت ندارم...گفتم....

هیسسسسس.....

چرا داد میزنی؟؟؟؟....


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:6 | |







انکار..

 

 

سر به گوش من بگذار....

وآرام بگو "دوستت دارم"...

از چه میترسی؟!...

فردا دوباره میتوانی انکار کنی....


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:3 | |







مرگ انسان...

 

مرگ انسان زمانی است....

که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد....

و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن....


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:0 | |







غمگینم...

 

غمگینم....

مثل مرده ای که توان تسلی دادن.....

به بازماندگانش را ندارد...


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:57 | |







یک طرفه بودن

 

 

یک طرفه بودن....

همه چیز را نابود میکند...

از خیابان گرفته....

تا رابطه....


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:42 | |







تنهایی...

 

هیچکس بخاطر تنهاییم با من نماند....

اگر کسی با من ماند...

فقط به خاطر پر کردن تنهاییش بود...


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:37 | |







ماهی...

 

 دلم میخواهد بخوابم....

مثل ماهی حوضمان...

که چند روزیست روی آب خوابیده است!


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:33 | |







خدایا...دستانی را در دستم قرار بده...

 

خدایا...

دستانی را در دستم قرار بده...

که پاهایش با دیگری پیش نرود...!!!


[+] نوشته شده توسط الهه در 18:33 | |







دلسنگ

 

 مرا دلسنگ خطاب نکن...

دل من سنگ نبود...

دل من تنگت بود...

اما وقتی دل تو تنگ یکی دیگر شد...

دل من هم سنگ شد...


[+] نوشته شده توسط الهه در 18:31 | |







توهم یا ترحم؟؟؟

 

 

دل تنگم...

دل تنگ آن روز ها....

که نمیدانم محبتهایش توهم من بود....

یا ترحم او؟؟؟


[+] نوشته شده توسط الهه در 18:20 | |







قهوه...

 

یهو تصمیم میگیری عوض شی...

پست های خنده دار میزاری...

توی چت همش آیکون خنده میذاری...

آهنگ شاد پلی میکنی...

یه مدت ادامه میدی...

ولی...

خیلی زود کم میاری...

دوباره غم تو چشات جون میگیره...

تو اون  آدمی که سعی داری بهش تظاهر کنی نیستی...

دوباره آلبوم آهنگهای همیشگیت رو پلی میکنی...

و به اندازه ی تموم اون مدتی که خودت رو نگه داشتی و تظاهر کردی گریه میکنی...

آره تو اینی...

یه قهوه که هر چی شکر بریزی بازم همون تلخیه ناب و داره...


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:44 | |







بیچاره خدا...

 

من...

دعا میکنم...

تو را داشته باشم...

تو...

دعا میکنی...

دیگر نباشم...

بیچاره خدا...


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:41 | |







غیرت و حسادت و عشق

در مردها :

حسی هست که اسمشو میذارن " غیرت "

و به همون حس در خانمها میگن " حسادت "

اما من به هر دوشون میگم " عشق "

چون

تا عاشق نباشی :

نه غیرتی میشی نه حسود!!!!! 


[+] نوشته شده توسط الهه در 18:9 | |







کمی دلگیرم

 

با دوری ات کنار آمده ام....

با خیالت خوشبخت و خندان زندگی میکنم....

فقط همین که....

مردم دیوانه صدایم میکنند....

کمی دلگیرم...


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:14 | |







چقدر خوبه...

چقدر خوبه یکی باشه بغلت کنه....

سرتو بذاری روی سینش آرومت کنه....

عطر دستاش موهاتو نوازش کنه...

چقدر خوبه...

چقدر خوبه که آروم دم گوشت بگه...

غصه نخوری ها....

من کنارتم....


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:50 | |







بی خیال...


تمام نیمکت های پارک دو نفره اند

بیخیال...

به درخت تکیه میدهم....


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:37 | |







قطار


خسته شدم از این شهر....

چمدانم را بسته ام برای رفتن منتظر قطار هستم...

اما نه در ایستگاه....

روی ریل نشسته ام....


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:30 | |







بابا

دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد....

دانشگاه که قبول شد همه گفتند : با  سهمیه قبول شده!!!

اما هیچ وقت نفهمیدند....

کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا...

یک هفته در تب سوخت.....!


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:25 | |







تماشا

 

گاهی دوست دارم فقط بنشینم  به سیگارم نگاه کنم ....

بدون پک زدن.....

ببینم چطور سیگارم میسوزد....

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من....

شاید قانع شدم!


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:19 | |







چرا؟؟؟

 خدایا....

من دلم را صابون زدم به عشق او....

پس چرا چشمانم میسوزد....


[+] نوشته شده توسط الهه در 18:45 | |







التماس

 یه دوست دارم هایی هم هست...

میدونی دروغه ها....

ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه...!!!!


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:46 | |







روزهای نفسگیر...

 تازه حکمت بازی های کودکانه را میفهمم

" زووووووو "

تمرین این روزهای نفسگیر است !!!!!!!


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:27 | |







خدایا ممنون...ولی...

خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی ....

ولی تمامش کن !

دیگر بریده ام ...


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:18 | |







تاب

 

خیلی وقت است که بی تابم...

دلم تاب میخواهد و یک هل محکم...

که دلم هری بریزد پایین....

هر چه در خودش تلنبار کرده را...


[+] نوشته شده توسط الهه در 17:0 | |







راست میگفت...

 

 

 گفت : پای رفتن ندارم....

راست میگفت....

با سر رفت....


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:6 | |







بی معرفت

 

بعد از مدت ها دیدمش!

دستامو گرفت و گفت:چقدر دستات تغییر کرده...

خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم...

تو دلم گریه کردم و در گوشی گفتم:

بی معرفت! دستای من تغییر نکرده...

دستات به دستای اون عادت کرده...


[+] نوشته شده توسط الهه در 15:2 | |







چرا رفتی؟

 

هنوز هم مثل انشاهای دوران دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم...

" چرا رفتی؟ "


[+] نوشته شده توسط الهه در 14:47 | |







زیادی...

 از یه جایی به بعد بزرگ نمیشی پیر میشی....

از یه جایی به بعد خسته نمیشی میبری...

از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی زیادی هستی...


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:40 | |







دیشب با خدایم دعوایم شد...

 

دیشب با خدایم دعوایم شد...

با هم قهر کردیم...

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد...

رفتم گوشه ای نشستم...

چند قطره اشک ریختم...

و خوابم برد...

صبح که بیدار شدم مادرم گفت: "نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارونی می آمد "


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:36 | |







خیلی دیر شده

 

 

کسانی هستند که از خودمان میرنجانیم...

مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ میزنند و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم...

بعد میفهمیم که خیلی دیر شده...!!! 


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:33 | |







روزنامه

 مهم بودن رو فراموش کن!

تیتر روزنامه های یکشنبه , زباله ی روز دوشنبه است...

من هم روزی برای کسی مهم بودم و امروز...


[+] نوشته شده توسط الهه در 13:18 | |







اهنگ زنگ موبایل

آهنگ زنگ من روی موبایلت با بقیه فرق داشت...

ولی آهنگ زنگت روی موبایلم مثل بقیه بود...

تو به خاطر اینکه بفهمی منم...

و من به خاطر  اینکه فکر کنم تویی....


[+] نوشته شده توسط الهه در 12:6 | |







نفس نفس

 

در همین حوالی هستند کسانی که تا دیروز میگفتند :

بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم

و امروز

درآغوش دیگری نفس نفس میزنند...


[+] نوشته شده توسط الهه در 21:11 | |







عروسک

 این روز ها جای خالی تو را با عروسکی پر میکنم

همانند توست مرا دوست ندارد

احساس ندارد!

اما هرچه هست دل شکستن بلد نیست...


[+] نوشته شده توسط الهه در 21:2 | |







مثل همه

 

هیچ وقت نفهمیدم

چرا درست همون کسی که

فکر میکنی با همه فرق داره

یه روزمثل همه

تنهات میذاره...؟؟؟


[+] نوشته شده توسط الهه در 20:56 | |







برو گورت را گم کن...

به من گفت : برو گورت رو گم کن...

و حالا هر روز با گریه به دنبال من میگردد !

کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی میگفتی :

" زبانم لال "


[+] نوشته شده توسط الهه در 12:16 | |







شمع


درد مرا شمعی میفهمد...

که برای دیدن یک چیز دیگر آتشش میزنند...


[+] نوشته شده توسط الهه در 20:58 | |







دیوونه

میلیون ها میلیون تن صدا وجود داره...

ولی فقط و فقط...

یکیشه که وقتی میشنوی...

دیوونه میشی...

 


[+] نوشته شده توسط الهه در 20:48 | |